فسقل بچه

ترس

رفتيم پيتزا فروشي در زنجان . فسقل بچه را برده ام اتاق بازي  انجا . موقع بيرون رفتن خانمي كه مسئول اتاق بازي بود يك بادكنك براي فسقل بچه آورد و با تلمبه شروع به باد كردنش نمود . باد كردن همانا و گريه و زاري فسقل بچه همانا ! فسقل بچه به دلايل نامعلومي از بادكنك مي ترسد . فكر مي كنم اين ترسي كه يهويي در دل فسقل بچه رفته به خاطر تركيدن يهويي بادكنك  پيش فسقل بچه بوده . خلاصه آمده ايم بيرون ، با فسقل بچه صحبت مي كنيم :  - مامان ! خايي . ( مامان ! خاله !) - خاله چي مامان ؟ خاله چي داد به شما ؟  - باد ( بادكنك )  -شما چي كار كردي ؟  - گِيه( گريه ) / تَسيده ( ترسيدم )
25 مرداد 1393

بدون عنوان

فسقل بچه را برديم پارك . تاب بازي مي كند . پدر دختر بچه اي كه در تاب كناري نشسته به سراغ بچه اش مياد و او را هل مي دهد ( تاب مي دهد) فسقل بچه رو به ما مي كند و بلند مي گويد : آقايي مي زني ! ( آقاهه مي زنه !!!)
24 مرداد 1393

شلوار

فسقل بچه تلفن بدست با مامان من صحبت مي كند . مامانم مي پرسد : فسقل بچه چي پوشيدي ؟ فسقل بچه جواب مي دهد : شبان ! منظورش شلوار است . راستي شلوار پايش نبودا !! چند روز پيش شلوار به شلوار من كه روي مبل بود اشاره كرد و گفت : شبانِ مامان .
20 مرداد 1393

شعر خواني ١

١) اولين شعري كه فسقل بچه در خواندن ان مشاركت كرد ، اين بود :  ني ني چرا جيش كردي                          شلوارتو چرا خيس كردي  مامان مامان ديگه جيش نمي كنم           شلوارمو ديگه خيس نمي كنم  مشاركت فسقل بچه به اين صورت بود كه من شعر را مي خواندم و وقتي به قافيه ها مي رسيدم سكوت مي كردم و فسقل بچه قافيه ها را ( كه در متن شعر پررنگشان كرده ام ) مي خواند. اين شايد مربوط به دو سه ماه پيش باشد.     ٢) دومين شعري كه فسقل بچه در ان مشاركت كرد يك شعر طنز بود . فسقل بچه واژه اتوبوس را از كتاب ياد گرفته بود ...
18 مرداد 1393

محبت قلمبه

نشسته ايم شام بخوريم . فسقل بچه با قاشق چايخوري كه در دست دارد از كاسه اش ماست مي ريزد توي بشقاب بابا و مي گويد : ' بابا بخور ' و بعد خودش اضافه مي كند 'نوشت جان '  نوشت جان همان نوش جان است به زبان فسقل بچه !
18 مرداد 1393

ماشين خوب

در جاده چالوس بوديم تا همين دو سه ساعت پيش ، فسقل بچه روي صندلي ماشينش نشسته بود كه يك پژو ٢٠٦ از كنارمان رد شد. فسقل بچه گفت : ' چي ماشيني خوبي ' ( با لهجه فسقل بچه بخوانيد )
18 مرداد 1393

ماشين خوب

در جاده چالوس بوديم تا همين دو سه ساعت پيش ، فسقل بچه روي صندلي ماشينش نشسته بود كه يك پژو ٢٠٦ از كنارمان رد شد. فسقل بچه گفت : ' چي ماشيني خوبي ' ( با لهجه فسقل بچه بخوانيد )
18 مرداد 1393

بروس لي

بروس لي اين روزها مهمان دم به دقيقه خانه ماست ، پخش ازمايشي اچ دي بروس را به خانه ما اورده ، فسقل بچه همراه ما پاي تي وي نشسته ، كتك كاري كه مي كنند مي گويد : نزن ! نزن ! گاهي مي گويد : آقايي، مي زنه !
14 مرداد 1393

چشم چشم ...

چيش چيش  اَبو  دغا گيدو چوب  آقائه مي خندي ، آقايي!! ترجمه : چشم چشم دو ابرو ، دماغ و دهن يه گردو ، چوب چوب شيكمبه ، اين آقاهه مي خنده !! 
14 مرداد 1393

جايزه

فسقل بچه را خوابانده كه كه پوشكش را ببندم . قرار است كارم كه تمام شد جايزه اش را بدهم . ( قرارمان است كه اگر جيش داشت يا پيف پيف ، اگر خبر داد جايزه بگيرد) گرچه امروز نصفه و نيمه خبر داد و بعد از يكي دوبار سوال كردن من و گفتن اين جمله كه اگر مي خواهي پي في كني بريم حموم ، در حالي كه همه كارش را كرده بود گفت بريم اَموم ، ولي باز به خاطر همين " بريم اموم" قرار  بود جايزه بگيرد . مي گفتم ... همانطور كه داشتم پوشكش را مي بستم از لابلاي حرفايش شنيدم كه مي گفت : "شايزه چي خوبي "  يعني جايزه چه خوبه !  البته تلفظ كلمات فسقل بچه را نمي توانم بصورت مكتوب دربياورم بايد فيلم بگيرم از اين جايزه گفتنش كه با لهجه يزدي مي...
14 مرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقل بچه می باشد